خزعبلات یه قلب پوسیده

لطفا بینی تون رو بگیرید .... بوی گند خفتون نکنه

خزعبلات یه قلب پوسیده

لطفا بینی تون رو بگیرید .... بوی گند خفتون نکنه

دلتنگ....

راستش را بخواهی دلم برایت تنگ شده،نه برای لحظه ها وفرصت های گذشته...

بلکه برای روزهایی که عشق را با تو می آموختم...

می نویسم از تمام روزهایی که ساکت ماندم...

از رنج و سختی هایی که به خاطر این سکوت بی هدف کشیدم

زمزمه میکنم حرفهایم را خاطراتت را به یاد می آورم...

لبخندهایت را.. نگاهت را...

آرام...آرام...

من باتو عشق می آموختم...وتو فقط بودی،نه چیز دیگر...

چه قدر زیباست دیدن لبخندهایت بعد از این همه مدت،چه قدر لذت بخش است حس کردن بویی که از گذشته به مشامم می خورد...

خیلی چیزها را نمیتوان فراموش کرد...

ای که دیدگانم از دوری تو الفبای بیزاری آموخته... 

نمی خواهم باور کنم وهیچگاه باور نمیکنم اولین دیدار آخرین دیدار بود...

چرا از کوچه ی دل تنگی هایم عبور نمیکنی؟وبرای چشمان مانده به راهم دست تکان نمی دهی؟


من نمی خواهم بگویم دوستت دارم 

من می خواهم بدانی دوستت دارم 

 

دیگر از گفتن و فکر کردن به کلمات رنجورمم..............خیلی ... 

ای جواب تمام نامه های بی جواب من دوستت دارم 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
جووجه عصبی یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ

منم یکی و داشتم که باهاش عشقو حس کردم
دوست داشتن و محبت کردن و
خیلی حس لذیذ و لذت بخشیه
مخصوصا که تو بیشتر مایه بذاری و عاشق تر باشی

اون مکالمه بین دختر پسر نبود


ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد