خزعبلات یه قلب پوسیده

لطفا بینی تون رو بگیرید .... بوی گند خفتون نکنه

خزعبلات یه قلب پوسیده

لطفا بینی تون رو بگیرید .... بوی گند خفتون نکنه

عادت

سلام 

امروز صبح رفتم دانشگاه هیچ چیز جدیدی نداشت 

یکم با بچه ها حرف زدیم از مشکلاتشون گفتن یکی مامانش بیمارستان بستریه مشکوک به سرطان یکی مامانش فوت شده بود یکی از بی شوهری مینالید یکی از تکراری شدن روزاش یکی از رشته دانشگاه مینالید یکی از بیکاری و بی پولی 

من والا فقط خندیدم 

گفتن خوش به حالت چه غمی داری آخه  

من بازم خندیدم 

دلم براش خیلی تنگ شده نمدونم چش شده امشبم مثل شبای قبل از غروب چشمم به گوشیم بود که سمس بدم یانه..................شایدم زنگ بزنه بهم.......نمیدونم 

دلم خیلیی براش تنگه 

شروع

سلام 

امشب با چه سختی اینجارو ساختم تصمیم داشتم بسازم به هر قیمتی که شده 

و از این به بعد روزانه تموم اتفاقایی که واسم میوفته رو بنویسم  

از همین امروز شروع میکنم 

امروز ۳۰ فروردین ۱۳۹۰ بود که گذشت 

امروز ساعت4:15 pm به یه زندگی گند 1 ساله خاتمه دادیم نه 1 سال و 3 روز پیش میشد 27فروردین 1389.نه از قبل ترش بگم از 4 فروردین 1389 یا نه از خیلی قبل تر... 

قبل عروسی داداش اومد ودوباره همه گفتن وایییی یه خاسگار دیگه قند تو دل همه آب شد . 

تا اینکه اومد واسه دیدنو اومدو    اومد .................. 

تا اینکه 4 فروردین بله برون شد و 27 عقدو 30 یک سال بعد طلاق/.